شماره اول: نگاهی کلان به شاخصهای مد و لباس
مقدمه
با ارزیابی زندگی بشر و تحولات آن،
میتوان مشاهده نمود که انسان از همان آغاز پیدایش، کوشیده است تا پوشش
مناسبی برای خود تهیه کند. به گواه تاریخ حداکثر در قریب به اتفاق کشورهای
جهان، مسأله پوشش و به ویژه حجاب زنان، امری معمول بوده است و هر چند که
در طول تاریخ، فراز و نشیب های زیادی طی کرده است و گاهی با اعمال سلیقه
حاکمان و یا متنفذان مذهبی شدت و ضعف گرفته است، ولی هیچگاه به طور کامل
از بین نرفته است. در ایران باستان نیز به طور مثال، زنان چادری مستطیلی
شکل بر روی همه لباسهای خود داشتهاند و مثلاً ایلامیها، برای زنان خود
لباسهایی تجویز میکردهاند که تا پایین زانوی آنها را میپوشانده است.
عام بودن پوشش و حجاب، به معنای همه زمانی و همه جایی بودن آن در میان ملل
گوناگون، به رغم عقاید، مذاهب و شرایط جغرافیایی متفاوت، نشانگر آن است که
تمایل به پوشش و حجاب از فطریات دورنی انسان سرچشمه میگیرد، نه از تمدن،
فرهنگ و یا عقاید مذهبی خاص.
از آنجا که مقوله پوشش و لباس منحصر به
انسان است، لذا از جمله مسائلی است که انسان همواره در زندگی خود با آن در
ارتباط بوده است و به عنوان یک نیاز ضروری و جزء جدایی ناپذیر حیات انسانی،
به آن نگریسته میشود. لباس در زندگی روزمره انسانها نیز کارکردهای متنوعی
داشته است. اولین کارکرد آن، پاسخگویی به نیاز فطری «خود استتاری» است. بر
اساس این نیاز، انسان در هر شرایطی حتی در محیطی که در معرض دید نباشد،
تمایل درونی به برخورداری از حداقل میزان پوشش دارد و از برهنگی می
پرهیزد.1
همچنین تأمین امنیت فردی از جهت محافظت
بدن در شرایط متنوع جوی، از دیگر کارکردهای پوشاک است. پوشش و بهرهگیری از
لباس، به نیاز طبیعی خود آرایی انسان نیز پاسخ میدهد که تنوع الگوهای
پوششی در میان افراد و نیز زیباییها و جذابیتهای به کار رفته در لباسها،
مؤید این مسئله است. افراد با توجه به سلایق، انگیزهها و فرهنگ حاکم بر
محیط، در انتخاب شکل، رنگ و جنس لباس مورد علاقه خود اعمال نظر میکنند و
با جلوهگری از طریق آن، به حس خودآرایی و زیبایی دوستی درونی شان پاسخ
میدهند.
از سوی دیگر، علاوه بر موارد فوق،
کارکردهای اجتماعی لباس نیز مطرح میگردد. امروزه لباس هویت خاصی را از
افراد و حتی جامعه نمایان میکند. الگوهای مختلف پوشش و مد، ضمن ایجاد
شخصیت و تبیین جایگاه فردی، بیانگر سنتها، ارزشها و نوع فرهنگ حاکم بر
جوامع هستند. لباس و پوشش با هنجارها و ارزشهای حاکم بر جوامع گره خورده
است و میتواند به عنوان یکی از ابزارهای مهم در جهت شناخت فرهنگ و هویت
ملی و حتی وقوع تحول در ساختار فرهنگی یک جامعه به کار میرود. بسیاری از
قدرتهای استعماری از این حربه برای نفوذ فرهنگی در ملت ها و در نهایت سلطه
همه جانبه بر آنها استفاده کرده و میکنند.کشف حجاب در دوران رضاخان پهلوی
و تلاش اروپائیان برای ترویج فرهنگ ابتذال در ایران از طریق مدها و
الگوهای ضد اخلاقی پوشش غربی در پیش از انقلاب، گواهی بر این مدعاست.
مهمترین مسئله و چالش مرتبط با پوشش و
لباس در شرایط کنونی، مساله مد است. با توجه به اهمیت فراوان این مسئله و
تاثیر و جایگاه آن در نقشه مهندسی فرهنگی کشور و وجود دیدگاههای متنوع در
این زمینه، ابتدا به واژه شناسی این کلمه و بیان تاریخچه مختصری از آن
اشاره شده است. سپس رویکردهای کلی به مسئله مد بیان شده است در ادامه به
مساله مد و پوشش در فرهنگ ایرانی-اسلامی، پرداخته شده است و سعی گردیده است
تا شاخص های کلی آن از منظر اسلامی و فرهنگ و سنت ایرانی، ترسیم گردد.
مفهوم مد و تاریخچه آن:
واژه مد (Fashion) واژه ایی فرانسوی است
و در زبان فرانسه به معنی طرز، اسلوب، عادت، شیوه و سلیقه و باب روز آمده
است. این واژه پس از جنگ جهانی اول، به دنبال نفوذ تمدن غرب وارد زبان
فارسی شد. فرهنگ دهخدا مد را اینگونه تعریف میکند:
«مد لغتی فرانسوی به معنای روش و طریقه
موقت است که طبق ذوق و سلیقه اهل زمان، طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره را
تنظیم میکند. شیوة متداول و باب زمان در شئون زندگی اجتماعی را مد
گویند.»2
دایرالمعارف تطبیقی علوم اجتماعی، مد را اینگونه تعریف میکند:
«مد عبارت است از شیوههای نسبتاً
زودگذر کنش درآرایش شخصی یا طرز گفتار و بسیاری دیگر از رفتارها. تفاوت مد
با رسم در آن است که بر خلاف رسم که دوام و دیرپایی ویژگی آن میباشد، مد
تازه است و تبعیت از آن بیشتر به خاطر تازگی آن میباشد.»3
در جامعه شناسی، به رفتار جمعی نوظهور
که به قدر رسم اجتماعی تثبیت نشده باشد، مد میگویند. پیدایش ظهور و افول
مد، با همه سرعت آن معمولاً پنج مرحله زیر را شامل میگردد:
1) آفرینش و ایجاد مد
2) ارایه و معرفی مد
3) مردم پسند کردن مد، که این مرحله معمولاً با بمب باران اطلاعاتی و پرسش همه جانبه رسانههای جمعی صورت میپذیرد
4)تولید انبوه
5) پس از آنکه تقاضای جدید به اوج خود رسید، قوس نزولی تقاضا و زوال مد آغاز شد، با پیدایی مد جدید، مد قبلی از دور خارج میشود.
2) ارایه و معرفی مد
3) مردم پسند کردن مد، که این مرحله معمولاً با بمب باران اطلاعاتی و پرسش همه جانبه رسانههای جمعی صورت میپذیرد
4)تولید انبوه
5) پس از آنکه تقاضای جدید به اوج خود رسید، قوس نزولی تقاضا و زوال مد آغاز شد، با پیدایی مد جدید، مد قبلی از دور خارج میشود.
با توجه به اهمیت روز افزون مد و تأثیر
بسیار زیاد آن بر فرهنگ عمومی جامعه و همچنین اهتمام به عناصر مثبت و منفی
مدگرایی، باید به تولید نوگرایی و زایش مداوم فرهنگی آن اندیشید و در عین
پاسخگویی به نیازهای بشری در زمینه پویایی، حقیقت جویی، زیباگرایی و کمال
طلبی، سلیقه وی را در لباس و آرایش و طرز زندگی با نحوی متقارن با تعلقات
فرهنگی و هویتی او بهبود بخشید.
نظریه های فرهنگی مد
اگر مد را جلوه ایی از سبک زندگی
بدانیم، ماکس وبر برخلاف مارکس، سبک زندگی را بیش از آنکه بر تولیدات
استوار بداند، بر الگوی مصرف استوار میدانست. در نظر وی، مصرف فرآیندی است
که کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوتی را شامل میشود و بیانکننده تفاوت
میان گروههای اجتماعی است. تفاوتها تنها ناشی از عوامل اقتصادی نیست. از
بحث وبر در مورد سبک زندگی میتوان اینگونه نتیجه گرفت که مشابهت در الگوی
رفتاری و مصرف، غالباً با گرد آمدن در اماکن خاص و حتی تشابه الگوی ارزشی و
ذهنی همراه است.4
از دیدگاه کروبر، مد عبارت است از تفاوت
و تغییر، آن هم تغییری خاص، زیرا در حالیکه بسیاری از پدیدههای اجتماعی
بر اثر رشد درونی یا علل بیرونی دگرگون میشوند، مد تغییری بیبدیل و در
واقع تغییر برای تغییر است. لکن به نظر برخی دیگر، نباید این دو جنبه را
متضاد و جدا از هم دانست، بلکه باید آنها را به هم پیوند داد و چنانچه
فلوگل بیان میکند «غرابت مد» در همین است. مد یک حرکت نیست، بلکه دو حرکت
است؛ یکی اینکه افراد طبقه پایین را سوق میدهد که به افراد طبقه بالا شبیه
شوند و دیگر اینکه افراد طبقه بالا را ترغیب می کند که وضع گذشته را رها
کنند و نگذارند افراد طبقه پایین به آنها برسند. 5
در مد میل همرنگی با دیگران، با میل به
ممتاز بودن همراه است و میل اخیر به صورت خودنمایی ظاهر میشود. بنابراین
از لحاظ روانی، مد با نوعی خودنمایی و نیاز به جلب توجه دیگران به خود
بستگی دارد. البته به قول فلوگل، باید این نیاز را در بافتی از چشم و هم
چشمی جنسی و اجتماعی درک کرد. وی شکل پوشاک در یک برهه از تاریخ را اینگونه
بیان می کند که "میان مد، افکار رایج و هویت زنان رابطه متقابلی وجود دارد
... اخیراً نیز بعضی از دانشمندان خاطر نشان کردهاند که در هر دوره
تاریخی، میان سبک معماری و سبک پوشاک، نوعی نزدیکی و خویشاوندی وجود دارد
(همان).
وبلن، پدیده مد را به کمک انگیزشهای
اجتماعی رفتار رقابتآمیز تبیین کرد. از نظر وی، مد مختص طبقه بالای جامعه
است که برای کسب درآمد مجبور به انجام کار نیستند. وقتی مد در سطح جامعه
توسعه یابد، بوسیله طبقات پایینتر تقلید میشود. طبقات بالاتر نیز همواره
برای حفظ موقعیت اجتماعی خود، صور جدیدی از الگوهای مصرف میآفرینند. «مد
روز بودن» معیاری است که طبقه مرفه برای باز تولید جایگاه مسلط خود تعریف
میکند.
وبلن، عرضه مد و تجمل گرایی را بعد از
توسعه اقتصادی در اروپا، بیشتر در حوزه زنان میداند و معتقد است که طبقه
ثروتمند، قدرت خود را از طریق زنان خود نمایش میدهند و به همراه توسعه
اقتصادی، زنان موظف شدند به تدریج به جای رئیس خانواده مصرف کنند. در همین
جریان، این اندیشه قوت گرفت که کار تولیدی آشکار، به خصوص برای زنان محترم،
تحقیرآمیز است و زنان بیش از مردان طبقه خویش، باید به تن آسایی تظاهر
کنند.
تحت تأثیر این آداب، نظام اجتماعی
امروز، زن را موظف میکند تا توانایی خانواده را در صرف هزینه به نمایش
بگذارد. در شیوه طبقه مرفه، خوشنامی خانواده برعهده زن قرار دارد.
بنابراین، صرف هزینه و تن آسایی تظاهری در حوزة عمل زنان قرار میگیرد.6
جیمز ساموئل کلمن، مقوله مد را یکی از
اشکال رفتار جمعی و مترادف با هوس میداند. هوسها در طول زمان، الگوی خاصی
دارند، پدید میآیند، به آرامی رشد میکنند، کم کم نیرو میگیرند، به اوج
میرسند وسرانجام رو به زوال میگذارند و از بین میروند. برخی از هوسها
در یک چرخه همیشگی قرار دارند، بدین معنی که یک هوس یا مد پدیدار میشود و
جای مد قبلی را میگیرد و به نوبه خود جای خود را به مد دیگری میدهد. در
واقع سبک پوشاک فرد با توجه به واکنش دیگران انتخاب میشود، یعنی افراد به
شیوهای لباس میپوشند که مورد پسند دیگران باشند.
به عقیده زیمل، مد هم میل به همرنگی با
دیگران را ارضاء میکند و هم میل به جدایی و ممتاز بودن از دیگران را
برآورده میسازد. فرد با پیروی از مد، هم خود را متفاوت و بدیع میسازد و
هم جایگاه اکثریتی را که مانند او رفتار میکنند، بدست میآورد. بنابراین،
مد پدیده اجتماعی خاص نظام سرمایهداری و مدرنیته غربی است که از یک سو،
میل به همرنگی با دیگران و تأیید آنها و از سوی دیگر، با میل به ممتاز
بودن، با مقولات فردی و خاص بودن ارتباط دارد. بنابراین اگر بخواهیم جریان
اصلی مد را بهتر درک کنیم باید آنرا در رابطه با فرآیند مصرفگرایی قرن
بیستم در غرب همراه سازیم که به طور کلی میتوان خصیصههای آن را در دو
مورد زیر برشمرد:
- فرهنگ مصرفی، فرهنگ مصرف است. معنای
این عبارت آن است که در دنیای جدید، هسته اعمال اجتماعی و ارزشهای فرهنگی،
ایدهها، آرزوها و هویتها بیشتر در رابطه با مصرف تعریف میشود و جهت
مییابند تا بوسیله دیگر ابعاد اجتماعی همچون کار، شهروندی و جهان بینی
مذهبی.
- فرهنگ مصرفی، فرهنگ جامعه مبتنی بر
روابط بازار است. این ویژگی به این معنی است که رفتارها و تعاملات انسانی
از طریق بازارها جهت میگیرند، بازارهایی که روز به روز در حال گسترش
هستند. در جهان کنونی، «بازار آزاد» به عنوان ویژگی یک جامعه خوب مطرح شده
است و ادعا میشود که به شکل عقلانی، ثروت، کالاها، خدمات و آزادی انتخاب
را به مصرفکنندگان عرضه میکند. واقعیت آن است که این عقلانیت، همان
عقلانیت ابزاری متأثر از فرهنگ صنعت است که بوسیله سرمایهداران سودجو
ایجاد شده و مدام دستکاری میشود و در جهت تأمین منافع بیشتر آنها تغییر
مییابد. جنبه منفی و سویه تاریک این نوع فرهنگ در جامعه، مصرفگرایی،
اسراف، تجمل گرایی، مادی گرایی، فرصت طلبی، خود پرستی و افراط در لذتجویی
است.
بخش مهمی از آنچه که از آن به عنوان
مصرفگرایی یاد میشود، مربوط به خرید و استفاده از لباس است. چنین گرایش
فرهنگیای بیشتر مربوط به بعد از جنگ جهانی دوم است و خاستگاه آن کشورهای
اروپایی و آمریکای شمالی است، اما با ظهور پدیدة جهانیشدن، این امر
گستردهتر شده است. این حوزه بیش از همه، زنان و جوانان را درگیر خود کرده
است و مخاطبان اصلی تبلیغات این شکل از مدگرایی، به ویژه در حوزه پوشاک،
زنان و جوانان میباشند. برخی از سؤالات مهمی که در پی این مصرفگرایی
افراطی و مدپرستی، که گاه به عنوان مذهب جدید از آن یاد میشود، مطرح
میشود، از قبیل موارد ذیل است. تعامل افراد و کالاها و اشیاء یا تعامل
افراد با نظام اشیاء در جامعه چیست؟ پیامد هواهای نفسانی زنان و جوانان که
میادین و محلهها و مکان خرید را عرصه گردشگری خود کردهاند و به مدها و
لباسها، و در کل، «خرید» عشق میورزند و پیوند های عاطفی با این فضاهای
جدید برقرار میکنند، چیست؟
اینها نمونه سؤالات اساسی هستند که در بخش بعدی سعی خواهد شد به صورت اجمالی، پاسخی درخور توجه به آنها داده شود.
مد ، لباس و تهاجم فرهنگی
ظاهراً چنین مینماید که انسانها بر
اساس نیازهای طبیعی و هنجاری جامعه خویش، مناسبترین پوشاک را به لحاظ
جنس، رنگ و شکل انتخاب کرده و استفاده میکنند؛ اما در واقعیت چنین نیست.
این امر شاید در جوامع باستانی یا پیش از رنسانس و قبل از انقلاب صنعتی
اروپا، مصداق داشته باشد، اما با ظهور انقلاب صنعتی و شکلگیری و توسعه
همهگیر رسانههای جمعی (به ویژه مطبوعات، مجلات مد، سینما و سپس تلویزیون)
و تبلیغ آشکار و پنهان پوشاک و مدلهای لباس غربی از طریق توسعه گسترده
پیامها، روند الگو گیری و تقلید از پوشش بازیگران سینمای غرب، عملاً بر
سلیقه و انتخاب مردم دیگر نقاط جهان، به ویژه در آسیا و کشورهای جهان سوم
تأثیر گذاشت. اکنون در شرایطی به سر میبریم که مردم، پوشاک غربی را به
همراه فرهنگ و ضمیمه آن، نه به عنوان نیاز طبیعی و سلیقه خود، بلکه به
تقلید از سلیقه و انتخاب مدسازان غربی مورد استفاده قرار میدهند و طبعاً
در بخشی از هویت خویش، خدشه ایجاد میکنند.
هرچند مد را نمیتوان به عنوان
پدیدهایی اجتماعی، مختص جامعه و فرهنگ خاصی معرفی کرد و پیدایش و افول آن
در همه جوامع اتفاق میافتد، اما بهرهبرداری نظام سرمایهداری از رواج مد،
منجر به تغییرات فرهنگی- اجتماعی گستردهایی در کشورهای مخاطب و به ویژه
جهان سوم گردیده است.
در پدیدة مدگرایی که بازار رقابت جنسی
را نیز به همراه خود خلق کرده است، زنان ناگزیرند برای رسیدن به امنیت، با
زنان دیگر رقابت کنند. بر این اساس، زنان حتی اگر از روی هوا و هوس به
پوشاکهای مد و لوازم آرایشی روی نیاورده باشند، فشار اجتماعی ناشی از این
رقابت آنها را وادار به این کار میکند.
وقتی پایههای فرهنگ بومی جامعهایی
دراثر تبلیغات گسترده سست شد، اموری چون خودکمبینی، احساس حقارت و در
نهایت، خود باختگی فرهنگی پدید میآید، اموری که در نهایت، زمینهساز پذیرش
عناصر فرهنگ بیگانه میشوند. با پذیرش فرهنگ بیگانه و گسترش عوامل زیر
بنایی آن از جمله سکولاریسم، مادیگرایی، فردگرایی، خودشیفتگی و لذتجویی،
بازار فروش کالاهای فرهنگی و مصرفی بیگانه در داخل رواج مییابد و بدینسان
نیروی ابتکار، خلاقیت و مهمتر از همه هویت فرهنگی کشور مورد هجوم قرار
گرفته و دچار بحران میشود. به تبع این امر، اعتماد مردم نسبت به اصول
فرهنگی بومی از بین میرود و زمینه پذیرش فرهنگ بیگانه فراهم میگردد؛ به
گونهای که بیگانگان با تبلیغ گسترده خود، پذیرش ارزشهای فرهنگی خویش را
تنها از راه پیشرفت و سعادت افراد معرفی میکنند. در چنین شرایطی پایبندی
به ارزشها و هنجارهای اجتماعی، «نماد انحطاط و جمود فکری» و پذیرش فرهنگ
بیگانه، «نشانه پیشرفت و تمدن» تلقی میشود.
نویسنده کتاب «فرهنگ برهنگی و برهنگی
فرهنگی»، در رابطه با مد و خصوصاً در بخش پوشش، لباس پوشیدن را از
دیدگاههای مختلفی چون روانشناسی، اخلاق، اقتصاد، جامعهشناسی، مذهب، قانون
و جغرافیا، قابل مطالعه میداند. وی منشاء اصلی پیدایش لباس را نیاز به
محفوظ ماندن، عفیف ماندن و زیبا بودن میداند و میگوید: «اشتباه است اگر
تصور کنیم که میتوانیم این اختلاف و تنوعی را که در لباس افراد جوامع و
دورانهای مختلف دیده میشود، تنها با در نظر گرفتن این سه اصل توجیه کنیم».
وی رابطه فرهنگ و لباس را در طول رابطه لباس با سایر عوامل اجتماعی،
اقلیمی، اقتصادی و تاریخی میداند، نه در عرض آن و تأثیر فرهنگ بر لباس را
مهمتر و کلیتر از آن میداند که در ردیف سایر تأثیرها قرار گیرد. وی
معتقد است همه تغییراتی که در لباس، از ناحیه عوامل داخلی غیر از فرهنگ
ایجاد میشود، تابع رابطه لباس و فرهنگ و محاط در چارچوب محدودیتهای
فرهنگی است. به نظر این نویسنده، فرهنگ، کلیترین بخش و نگرش یک جامعه به
جهان است و اختلاف در لباس جوامع علاوه بر عوامل اجتماعی، اقتصادی و ...
ناشی از فرهنگ ها و بینشهای مختلف آنان است.7
اما آنچه که امروزه مشاهده می شود،
سیطره غرب بر فرهنگ با اتکا بر رسانههای فراگیر و صنعت، دنیا را به سوی
همسانسازی عظیم پیش میبرد که از تجلی های عینی آن پوشش مردمان روی این
سیاره است. این یکسان سازی بیشترین تاثیر خود را در حوزه پوشاک و لباس
گذاشته است و نمود عینی آن در این زمینه بیشتر است.
اسلام و مسأله مد و لباس
لباس همراه همیشگی تمدن و زیست انسان به
دور از توحش بوده است. از آن فراتر، تاریخ نشان میدهد که انسان همیشه
لباس میپوشیده است. به همین دلیل تمام ادیان الهی، به ویژه دین مبین
اسلام، به مسئله پوشش به عنوان یک نیاز طبیعی و امری ارزشی، توجه خاصی
نموده و ابعاد معنوی آنرا نیز مطرح کردهاند که دیدگاه اسلام در این رابطه
منحصر به فرد است. بر همین مبنا، مسئله پوشش و لباس در احکام و تعالیم دین
اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است که مباحث آن در کنار موضوعات مربوط به
روابط میان زنان و مردان و مسائل شرعی آن مطرح میشود.
به طور کلی، معیارهای مطلوب پوشش و مد
در اسلام را میتوان در کلمه «حجاب» خلاصه نمود که نه تنها برای زنان، بلکه
برای مردان نیز مصداق پیدا میکند. کلمه حجاب در لغت به معنای پرده افکندن
و حایل قرار دادن میان دو چیز است و امروزه به پوشش ظاهری زنان اطلاق
میشود.8
برای حجاب در اسلام تعابیر مختلفی به کا
برده شده است که به چند مورد از آنها به طور خلاصه اشاره میشود. این
تعابیر همه از پیامدهای مثبت پوشش و حجاب اسلامی است:
الف)عفاف ذهن: نپرورانیدن ذهنیت گناه و معصیت در ذهن و پرهیز از فکر و خیال باطل؛
ب)عفاف
نگاه: از دستورات مؤکد اسلام رعایت نگاه و پرهیز از نظر کردن به نامحرم
است. مسلماً پوشش مناسب از نگاه کج و نظر کردن به نامحرم، که مقدمهای برای
انحراف ذهن است، جلوگیری میکند.
ج)عفاف
در تعاملات گفتاری: نوع پوشش هر کس تا حد زیادی نحوه برخورد دیگران با وی
را مشخص میکند. به همین دلیل، نوع پوشش مناسب، تعاملات رفتاری مناسب را
نیز در پی خواهد داشت.
د)عفاف
در زینت: همچنین پوشش مناسب، راه مناسبی برای دوری از آرایش و زیورآلات
زننده است. به واقع عفاف در زینت، بسیار تابع عفاف در پوشش و حجاب است و از
افتادن در دام اشکال افراطی خودنمایی و ظاهرپرستی جلوگیری میکند.
معیارهایی که اسلام برای زیبایی زن
برمیشمارد، هم زیباییها و فضیلتهای اخلاقی را شامل میشود و هم ظاهر را
مورد توجه قرار میدهد تا آنجا که در متون دینی تصریح شده است «خداوند
زیباست و زیبایی را دوست دارد». رویکرد اسلامی در معیارهای زیبایی عمدتاً
شامل خرد، بی باکی، روشنفکری، صداقت، عاطفه و سایر فضایل اخلاقی است. از
نظر اسلام، یک چهره بیآرایش نیز میتواند نشانگر همه این فضیلتها باشد و
بدین طریق به زیبایی دست یابد. چهره فرد حتی با آرایشی غیر زننده، میتواند
شادابی و زیبایی را برای فرد به همراه داشته باشد.
معیار های مد و لباس از دیدگاه ایرانی-اسلامی
فرهنگ ایرانی از جمله فرهنگهایی است که
همواره در خود تنوع بسیار زیادی را در خصوص پوشاک گروههای مختلف اجتماعی
پذیرفته است. این گوناگونی و تنوع، نه فقط در گروههای قومی یا مذهبی، بلکه
در میان طبقات متعدد اجتماعی بر حسب جایگاه اقتصادی، سیاسی، جنسیتی و
کارکردی خود در طی زمان به وفور دیده شده است.
اولین پوشاکها در فرهنگ ایران باستان،
حالت اسطورهایی دارند؛ به گونهای که فردوسی بر این باور است که کیومرث
مبدع استفاده از خز حیوانات به عنوان لباس بوده است. بنابراین نقل، کیومرث
پادشاه سلسله پیشدادیان معمولاً لباس پلنگ میپوشیده است.9
از نظر عمر خیام نیز، پیدایش اولین لباسها با شاه هوشنگ بوده است، اما تابیدن و نساجی به دوران شاه طهمورث مربوط میشود.
بنابر اسناد و سنگ نبشتههای به جا
مانده از دوران باستان، در دورههای مختلفی از تاریخ، ایرانیان پیشتاز
پوشاک در جهان به شمار می رفتهاند. این پیشتازی هم مربوط به قبل از اسلام
در ایران میشد و هم بعد از اسلام. تصاویر حکاکی شده بر روی سنگها و آثار
تاریخی به جا مانده از یونان، روم، چین و... نشان میدهد، که شاهزادگان و
بزرگان آنان برای تفاخر خود، لباسهای ایرانی بر تن میکرده اند.10
همچنین در عصر صفویه، که ایران دوران
شکوفایی را طی میکرد، شواهدی موجود است که درباریان اروپایی در موطن خود
لباس ایرانی به تن میکردند.11
برای مثال تاورنیه، جهانگرد مشهور
فرانسوی با هدایایی به دربار شاهعباس آمد و در بازگشت به فرانسه، لباس های
ایرانی را در دربار ورسای رواج داد که تا مدتها درباریان فرانسه از آن
استفاده میکردند. همه این شواهد نشانگر قوت و نفوذ فرهنگ ایرانی در ملل آن
عصر بود. برعکس در زمان قاجار که ضعف و درماندگی فرهنگی کشور هویدا بود،
باعث شد که نوع پوشش اروپائیان برای ایرانیان تفاخر باشد.
همچنین، بر مبنای تحلیلهایی که از علل و
عوامل اصلی در فتح ایران بوسیله مسلمانان بر میشمارند، از جمله قرابت و
نزدیکی اندیشههای اسلامی با فرهنگ ایران باستان مطرح است. شاید یکی از
مهمترین این قرابتها از لحاظ فرهنگی نیز مربوط به نوع پوشش، و به ویژه
حجاب زنان باشد.
به گواه اسناد تاریخی، زنان ایرانی حتی
قبل از ورود اسلام، چادری مستطیلی میپوشیدند و معمولاً لباسهایی را بر تن
میکردهاند که همه بدن آنها را بپوشاند. معمولاً از رنگهای روشن استفاده
میشده است و حتی از سربندهایی برای پوشش سر و موها نیز استفاده
میکردند. به همین دلیل و به علت تطبیق کلیات تعالیم اسلام در مورد پوشش با
فرهنگ ایران، این تعالیم به خوبی توانست در این بستر فرهنگی شکوفا شده و
با توجه به تنوع قومیتی و اقلیمی ایران زمین، تنوع و زیبایی منحصر به فردی
از لحاظ پوشاک در سرتاسر این سرزمین را بر مبنای ارزشهای ایرانی-اسلامی خلق
کند. به همین دلیل است که هنوز هم بر مبنای همان سنت، از لباسهای زیبای
کردی، لری، ترکمن، گیلک، لک و... نام برده میشود که همه آنها با حفظ
معیارهای ایرانی-اسلامی، زیبایی و تنوع خاصی به پوشاک این مرز و بوم بخشیده
اند.
اهتمام و توجه خاصی که در اسلام و به
ویژه در آیات متعدد قرآنی به مسئله پوشاک شده است، اهمیت این بخش را در
حوزه فرهنگی به خوبی نمایان میسازد. آنجا که قرآن کریم به این مهم اشاره
نموده است و می فرماید: «ای فرزندان آدم، لباسی برای شما فرستادیم تا اندام
شما را بپوشاند و مایه زینت شما باشد»12
همچنین در شمار نعمتهای بیکران الهی،
از لباس و نقش حفاظتی آن در برابر سرما و گرما و نیز در جنگ ها، یاد میکند:
«خداوند از آنچه آفریده... برای شما پیراهنهایی آفرید که شما را از گرما
(وسرما) حفظ کند و پیراهنهایی که حافظ شما در جنگ باشد.»13
طرز دوخت لباس نیز از تعالیم خداوند
مهربان به بشر است، که از طریق پیامبرالهی، حضرت ادریس(ع) صورت گرفته است.
آن حضرت اولین کسی است که خیاطی کرد و لباس دوخته پوشید.
قرآن همچنین برای برچیدن بساط آداب و
خرافات جاهلی قریش، که مرسوم کرده بودند هرکس اعم از زن و مرد برای اولین
بار به طواف میآید، در لباس اهل حرم طواف کند و اگر نیافت، عریان شود، و
نیز برای اینکه اهمیت ظاهر و لباس در حفظ شئون مسجد را نمایان سازد، نه
تنها برهنگی جاهلیت را منع کرد، بلکه به همگان دستور داد به هنگام رفتن به
مسجد، خود را بیارایند و لباس آراسته بپوشند.
همچنین قرآن رابطه صمیمی و محبت آمیز زن
و مرد در خانواده را به لباس یکدیگر بودن تشبیه میکند و در سوره مبارکه
احزاب، پس از صدور حکم حجاب برای همسران و دختران پیامبر و زنان مؤمنان،
آنرا به عنوان عاملی برای شناخته شدن آنان به عفاف و پاکدامنی ذکر کرده
است.
اسلام کلیات حدود لباس پوشیدن را به
روشنی تبیین نموده و در جزئیات به راهنمایی و راهگشایی پرداخته و فرهنگ و
آداب و سبک زندگی ملتها و شرایط جغرافیایی و آب و هوایی و دیگر اموری را
که بر زندگی اجتماعی اثر میگذارند، محترم شمرده است. لذا انتخاب طرح، رنگ،
جنس و دیگر جزئیات لباس را به عرف جوامع واگذاشته است تا با رعایت حدود
الهی، به تناسب فرهنگ ملی، نوع لباس خود را تعیین کنند.
در اسلام همچنین آداب ظاهری فراوانی
برای پوشش وضع شده است تا با رعایت آنها، انسان از غفلت رها شود و ازآن
برای رشد و رسیدن به اهداف عالی بهره ببرد، نه آنکه لباس، خود به هدف زندگی
تبدیل شود و مشی، شخصیت و فکر را تحت تأثیر قرار دهد و او را اسیر خود
سازد. اگر لباس در انسان ریا و فخرفروشی و تکبر به وجود آورد، ابزاری در
دست شیطان و آفت دین و موجب قساوت قلب خواهد بود.
همچنین در طرح متعالی اسلام، لباس باید
موجب فروتنی، خشوع و خضوع انسان در برابر خداوند متعال شود و تجمل پرستی و
چشم و هم چشمی و اسراف و مصرف گرایی افراطی، در تهیه لباس مورد توجه قرار
نگیرد.
لباس های ممنوع
در احکام دین اسلام، پوشیدن برخی
لباسها ممنوع و حرام است. در تمامی این محدودیتها، نکته مسلم آن است که
لباس باید از مختل کردن نظم عمومی جامعه به دور باشد و همانطور که باید
امنیت فکری و اجتماعی افراد را تأمین کند، باید سلامت روح و روان جامعه را
نیز فراهم آورد، نه آنکه خود به عنوان عاملی برای بی نظمی و پراکندگی افکار
و انحراف آن از خط اصیل انسانی تبدیل شود.
ممنوعیت لباس، گاه برای آقایان است و
گاه برای خانمها و زمانی نیز شامل هر دو جنس میشود. برای نمونه پوشیدن
لباسهای حریر و زر بافت برای مردان نهی شده است و نماز را باطل میکند.
لباسهای ممنوع برای هر دو جنس شامل
آنهایی میشودکه از اجزای بدن مردار باشد و یا پوشیدن لباسهایی که به
واسطه خصوصیتی باعث انگشتنما شدن انسان شود، مانند لباس تنگ و چسبان که
برخی از اندامهای بدن را برجسته می سازد. همچنین پوشیدن لباسهای مخصوص
زنان بوسیله آقایان و بالعکس از دیگر ممنوعیتهای مشترک لباس است.
همچنین اسلام از زنان خواسته است تا
تمام اعضا بدن آنها به جز قرص صورت و کف دو دست پوشیده باشد، لذا الگوها و
مدهای پوششی مورد استفاده زنان باید به گونهای باشد که بتواند این حدود را
تأمین کند. احکام اسلامی به کراّت این سبک از پوشش را تأمین کننده شخصیت و
منزلت وجودی زن میداند. به همین نحو، تعالیم اسلام، به استفاده از حلباب و
خمار برای پوشش سر و سینه، شلوار برای پوشش پاها و لباسهای گشاد و تمام
قد، برای پوشش اندام بدن توصیه میکند.
غیر از جنسها و پوششهای ممنوع، سایر
لباسها از نظر جنس جایزند، لیکن در روایاتی که از معصومین رسیده است،
توصیههایی در این مورد نیز به چشم میخورد. برای مثال در روایات بر
لباسهای پشمی و کتان تأکید شده است. رنگ لباس نیز چون رنگ سایر اشیاء، نقش
غیر قابل انکاری در اعصاب و روان و تلقی انسان از خود و محیط اطرافش دارد.
اسلام نیز به تأثیر رنگ در زندگی توجه خاصی دارد و در مورد لباس و کفش در
روایات، به توصیه های متعددی بر میخوریم. برای مثال، رسول خدا(ص) بهترین
رنگ برای لباس را رنگ سفید میداند. همچنین بر رنگهای زرد و سبز و سرخ کم
رنگ و کبود نیز تأکید شده است. همچنین انتخاب رنگ سیاه جز برای کفش و عمامه
و عبا، با این توضیع که چادر هم نوعی عبا است، کراهت دارد. همچنین استفاده
از پارچه های نرم و لطیف و در عین حال غیر نازک که بدن نما نباشد، از دیگر
توصیههای اسلام در خصوص پوشش میباشد. البته همانطور که قبلاً ذکر آن
رفت، بکارگیری شکل و مد، رنگ و جنس لباسها در شرایط متنوع محیطی و در میان
اقوام و قبایل مختلف با یکدیگر متفاوت است؛ لذا یک تعریف جامع و مشخصی را
برای الگوی پوشش نمیتوان ارائه نمود و اسلام تنها قواعد کلی را برای تبین
الگوها و مدهای مناسب پوشش ارائه نموده است.
آنچه از سطور بالا میتوان استنتاج کرد،
نه مخالفت اسلام با مد و زیبایی پوشاک، بلکه مخالفت با پدیده مدگرایی و
مصرفگرایی افراطی است. رویکرد اسلام، علاوه بر توجه به اهمیت پوشاک و مد،
سعی در معرفی بخشهای منفی و تاریک این شکل از مد گرایی، که به نظر می رسد
مقیاس جهانی نیز یافته است، دارد. مسلماً مباحثی همچون مصرفگرایی،
مادیگرایی، فرصتطلبی، خودپرستی و لذتگراییهای افراطی، همگی معلول عدم
توجه به پیامدهای رواج مدگرایی افراطی در یک جامعه است.
برای نمونه، شهر تهران به عنوان کلان
شهری که در معرض تغییرات حاصل از مدرنیته بوده و هست، در دهههای اخیر
دستخوش دگرگونیهای ارزشی و رفتاری شده است. گسترش رسانههای گروهی و
تبلیغات و بالا رفتن ضریب نفوذ اینترنت و ماهواره در میان شهروندان تهرانی،
این تغییرات را تسریع نموده است. در دهه اخیر، زنان به دلیل حضور بیشتری
که در عرصه های تحصیلی و شغلی یافته اند و در اثر تغییر در سبک زندگی،
غالباً مسئولیت خرید و تهیه اقلام مصرفی خانوادهها را بر عهده گرفتهاند،
لذا بیشتر مخاطب مدها و تبلیغات و همچنین محور الگوهای ارزشی و نگرشی، زنان
هستند و رفتار آنها تأثیرات فردی و اجتماعی بسیار زیادی بر جای گذارده
است. گاه در تحلیل ها بر اثر افزایش موج مصرفگرایی و مدپرستی که دیده
میشود، تنها زنان را قربانیان اصلی این پارادایم معرفی میکنند، در حالیکه
حتی مسئله حجاب زنان، به مثابه سکهایی دو رو هم متوجه زنان میشود و آنها
را از نگاه خیره مصون میدارد و هم آرامش محیطی را در جامعه و برای مردمان
به همراه دارد.
با آسیبشناسی این شکل از مدگرایی و
پوشاک، لزوم گسترش فرهنگ عفاف و حجاب در جامعه نمایان میگردد. افزایش
محرکات جنسی، از یک سو به تغییر الگوی مصرف در لوازم آرایشی و پوشاک و به
تبع آن با منافع مادی گروهی از سرمایه داران و تجار در ارتباط است و از سوی
دیگر با منافع نامشروع ناشران مطبوعات تحریکزا و صاحبان شرکتهای فساد و
تروریسم جنسی گره خورده است. این مهم علاوه بر تبیین ضرورت تغییر در وضع
موجود، میتواند پاسخی به این پرسش باشد که چرا مقابله با مفاسد جنسی و
اصلاح اخلاق اجتماعی، غالباً ناموفق بوده است.
به نظر میرسد که از عوامل اصلی ناکامی
در مبارزه با اینگونه مفاسد، عدم شناخت کافی از عوامل مدگرایی از یک طرف و
ظرفیتهای ملی- دینی از سوی دیگر است. برخی باورهای رایج در جامعه
معتقدند که مقابله با پیامدهای منفی مدگرایی، خصوصاً در زمینه پوشاک و
آرایش، تنها از طریق کنترلهای اجتماعی، عملکرد پلیسی و تحریمهای قانونی
امکانپذیر است و دولت و مسئولین را در برخورد مناسب با این مسئله اجتماعی
حساس میکنند. سؤالی که در برابر این گروه بی پاسخ مانده است، این است که
«چرا عکسالعملهای دولت و مسئولین، تاکنون موفقیت چندانی به همراه نداشته
است و حتی قانونگذاریهای متعدد نیز کمک شایانی نکردهاند؟»
از طرف دیگر، مدگرایان افراطی، از اینکه
از انجام آنچه دوست دارند و می پسندند آزاد نیستند، ناراضی بوده و مسئولین
عرصه فرهنگ را به تحجر و ممانعت از آزادیهای فردی متهم میکنند. در این
طیف برخی نیز معتقدند که آزادی کامل در عرصه پوشاک میتواند جامعه را به
تعادل منطقی بین سبکهای مختلف زندگی برساند!
در حالیکه سیاست کلی اسلام در مورد
پوشاک، حفظ اخلاق تربیتی و جنسی، تسهیل در ارضاء مشروع نیازها، پیشگیری از
زمینههای گناه، تقویت خویشتن داری (عفاف)، تقویت احساس مسئولیت در دفاع از
حریم شخصی و مقابله جدی با مفاسد اجتماعی و اشاعه منکرات در محیط اجتماعی
است و این امر ممکن نمیشود، مگر با ارائه مدلها و سبکهای پوشش و
لباسهای جایگزین که در عین حفظ معیارهای اسلامی و با استفاده از شاخص های
ملی و قومیتی، بتواند به درستی با سبکها و مدهای پوشش غربی رقابت کند.
این امر همچنین میتواند باعث ایجاد
فرصتهای اشتغال فراوان و ارزآوری برای اقتصاد ملی، از طریق توسعه صادرات
آن باشد. از لحاظ فرهنگی نیز هویت و شخصیت ملی را بهبود بخشد و غرور و
افتخار ملی را به همراه داشته باشد. لذا از آنجا که فرهنگ مقولهای بخش
نامهایی نیست، هرگونه تغییری در جهت ارائه و رواج دادن نوع مطلوبی از
پوشاک در جامعه، نیاز به آگاهی و شناخت نیازها، معیارهای مطلوب پوشش،
شناخت عناصر فرهنگی و ملی و همچنین آگاهی در شیوههای صحیح تبلیغ دارد.
همچنین از آنجایی که فرهنگ، شیوه زندگی یک جامعه نیز است، بر این اساس
مشارکت همگانی برای تقابل با فرهنگ مهاجم و اصلاح فرهنگ پوشاک و مد ضروری
مینماید و اقدامات قهر آمیز و تصمیمات یک جانبه و عدم توجه به برنامهریزی
مشارکت جو، شرایط را بهبود نمیبخشد. برای تحقق چنین چارچوبی، اجتهاد
مستمر فرهنگی در قالب ارائه طرح های نو، میتواند ضمن جهت دهی به مد، به
تولید و اقتصاد ملی نیز کمک بایستهایی کند.
نویسنده: مهدی محمودی برگرفته از سایت http://radinmlm.ir
فهرست منابع
1) مجموعه مقالات پوشش زن و عفاف، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 118
2) دهخدا، فرهنگ لغت، 1352، ص 2
3) شایان مهر، دایرالمعارف تطبیقی علوم اجتماعی،1377، ص 126
4) فاضلی، محو، مصرف و سبک زندگی، چ اول، قم، انتشارات صبح صادق، 1382
5) استوتزل، ژان، روانشناسی اجتماعی، مترجم علی محمد کاردان، ج پنجم، دانشگاه تهران، 1371
6) وبلن، تورستاین، نظریه طبقه مرفه، تهران، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نی، 1383
7) رک، حداد عادل، غلامعلی، 1372
8) مطهری مرتضی، مسئله حجاب، ج 6، 1372، ص 63
9) پوربهمن فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه: هاجر ضیاء سیکارودی، انتشارات امیرکبیر، 1386، ص 20
10) رک، پوربهمن، فریدون، 1386
11) شریعتی پنهاهی، سید حسام الدین: اروپایی ها و لباس ایرانیان، نشر قرمس، 1372،ص55
12) سوره اعراف، آیه 26
13) سوره نحل، آیه 81